بگذارید تعزیه مردمی باشد
حدود 7 ـ 8 سالِ پیش، یادداشتی با محتوای آنچه در ادامه میخوانید برای یکی از نشریات محلی کرمان نوشتم که ـ شاید به ملاحظاتی ـ چاپش نکردند و بعد از آن هم بهرغم اینکه درجاهایی بهصورت پراکنده صحبتهایی دراینباره کردهام ـ و آخرین بار در یک برنامهی تلویزیونی اشارهای به این موضوع داشتهام ـ اما فرصت نشده بهصورت مفصل به آن بپردازم. حالا به مناسبت ایام محرم و صفر، فرصت را غنیمت دیدم که دراینباره بنویسم؛ چه اینکه دغدغهی این سالهایم بوده و البته موضوع کماهمیتی هم نیست. موضوع، «تعزیهی استانِ کرمان» است و آنچه در این دو دهه بر سرش آمده.
1ـ حدود بیست سال پیش اولین سوگوارهی تعزیهی استان کرمان برگزار شد. برگزارکننده هم نیتاش خیر بود و دلسوزانه و صادقانه در این مسیر قدم میگذاشت و تلاش میکرد. همان سال در مصاحبهای، در پاسخ به سؤال خبرنگاری هدف از برگزاری سوگواره اینگونه بیان شد: «میخواهیم تعزیه کرمان را به سمت تعزیه کلاسیک ببریم» (نقل به مضمون) هدفی که شوربختانه، محقق شد!
ماجرا این بود که در روزهای پایانیِ سوگواره در آن سال، گروهی نوپا ـ باسابقهای حدود 8 سال ـ اجرایی دقیقاً شبیهِ شبیهخوانیهای شهریِ تهران وخوانسار و کاشان و... با لباس و زرق و برق و اسبدوانیهای نسبتاً خیرهکننده بروی صحنه آوردند و دلِ برگزارکنندگان سوگواره را ربودند. تا جایی که هدفِ سوگواره از «احیای تعزیهی استان» و حمایت از آن، رفت به سمت «هدایت تعزیهی کرمان بهسوی تعزیهی کلاسیک».
توضیح اینکه: تصور کنید در مقایسهی بینِ آیینهای عیشِ نقاط مختلف ایران به این نتیجه برسیم که عروسیِ قشقاییها درستتر، بهتر یا «قشنگتر»! از جاهای دیگر است و بگوییم گیلانیها و بلوچها و کردها و... بیایید اینجوری عروسی برگزار کنید. یا همه مثل بوشهریها سینه بزنید و عزاداری کنید. میشود؟ اگر هم عدهای ناآگاهانه تن به این نظر دهند قطعاً اتفاق تأسفبرانگیزی افتاده است. مثال دیگری میزنم. اگر نقشهی زیبایی از فرش کرمان را به بافندهی عشایر افشار بدهیم و ببافد؛ این فرش، فرش افشار است؟ اتفاقی که در حوزهی تعزیهی استان کرمان افتاد دقیقاً همین است و حالا بهجرات میشود گفت چیزی بنام تعزیهی کرمان نداریم؛ با اینکه کرمانیهای بسیاری تعزیه میخوانند.
2ـ سال دومِ برگزاریِ سوگواره، سکویی دایرهای شکل در میانهی میدان تعزیه ساخته بودند... بماند!.
داوری از تهران دعوت شده بود که بعد از دو سه اجرا، با ناراحتی و البته کمی تحقیرآمیز در مجلسی تقریباً خصوصی گفت: «چرا کرمانیها دستگاههای موسیقی را بلد نیستند؟ چرا در تعزیهها موسیقی دستگاهی نمیخوانند؟» به این میماند که مثلاً از حاج قربان سلیمانی بخواهیم مثل شجریان بخواند. و متأسفانه بعضی حاج قربانهای ما مثل شجریان خواندند...
3ـ نفسِ برگزاری سوگواره بهعنوان یک عرصهی رقابت و مقایسه، کاری بیهوده و حتی اشتباه است. تعزیه، پیش و بیش از آنکه هنر یا نمایش باشد، «آیین» است و آیینها را نمیتوان و نباید باهم مقایسه کرد. داوری، قضاوت و اعلام برترینها در این عرصه نتیجهای جز تقلید و همسانسازی گروههای مختلف ندارد و بدیهی است که این شیوه به نابودی اصالتهای بومیِ هنر و فرهنگ میانجامد. وقتی شمر فلان روستا را «اول» اعلام میکنیم یعنی: «بقیهی شمرها! مثل او اجرا کنید.» اتفاق عجیبتری که در سالهای اخیر افتاد اجرای یک مجلسِ تعزیه در طول برگزاری سوگواره، توسط همهی گروههای شرکتکننده و داوری میان آنها بود. خلاقیتی که از همان ذهنیتِ غلط و ناآگاهانه در مقایسهی نابجای آیینها نشاءت میگرفت.
4ـ داوریِ تعزیه چه معیاری دارد؟ و داور چه ویژگی و خصوصیتی؟ در این سالها گاهی که گذرم به سوگوارهها افتاده با این پاسخ مواجه شدهام «او که بهعنوان داور نشسته، سی سال است که تعزیه میخواند، استاد است.!» از اینکه او چه چیزی را میخواهد داوری کند بگذریم. بهصرف آنکه کسی در کاری تبحر دارد، به مهارت و تجربه رسیده است، بهخوبی اجرا میکند،«استاد» است، آیا میتواند در این زمینه صاحبنظر هم باشد؟ صلاحیت و تواناییِ قضاوت و اظهارنظر هم دارد؟ اظهارنظرهایی که تعزیه استان را ناآگاهانه به بیراهه برده است.
5ـ از همهی اینها مهمتر آنکه آیینها در ظرفِ فرهنگ و جغرافیای فرهنگی خودشان تعریف و سنجیده میشوند. چهبسا آنچه در منطقهای کاملاً پذیرفتهشده و مقبول باشد درجایی دیگر مضحک و بیربط و اشتباه به نظر آید. اینکه گروههای مختلفی را از استان پهناوری چون کرمان گرد هم بیاوریم هیچ کمکی به تعزیه نکردهایم و نتیجهاش چیزی جز آسیب نیست. آسیبی نامحسوس که زمانی از سوی تعزیهخوانان درک میشود (اگر بشود) که کار از کار گذشته و کاری از دستشان ساخته نیست.
6- سالها سوگوارهی کرمان در مرکز استان و در یکزمان مشخص به میزبانیِ یکی از نهادهای انقلابی و فرهنگی برگزار میشد. حالا چند سالی است که تبِ آن، چنان بالاگرفته که هنوز سوگوارهی این روستا تمام نشده سوگوارهی آن شهرستان آغاز به کار میکند. در گفتوگویی که با یکی از مسئولانِ فرهنگی کرمان داشتم میگفت:« اینکه بد نیست! ما بهاندازهی ایام سال مجلس تعزیه داشتهایم...» بله تعزیهنویسان دورهی قاجار تعداد زیادی تعزیهنامه تهیه کرده بودهاند؛ اما کجای تاریخ آمده که در همهی ایام سال تعزیه میخواندهاند. کیفیت تعزیهها و آسیبی که در این سوگوارهها به تعزیهی کرمان میرسد به کنار! کمی به فکر آسایش مردم باشید.
قطعاً و بدون تردید هدف تعزیهخوانان برپایی مجلس عزای سیدالشهدا علیهالسلام است و این، اینهمه سوگواره و مسابقه و مقایسه و جایزه دادن و تقدیرنامه گرفتن نمیخواهد. هر چیزی هم در حد و حریم و زمان خودش ارزشمند و جذاب است. از حد که گذشت آسیب میزند.
7ـ چند سالی است که انجمنِ تعزیه استان کرمان هم تشکیلشده و به جمع برپاکنندگان سوگوارهها پیوسته است. تنها و تنها کاری که وجود چنین تشکیلاتی را توجیهپذیر میکند «پژوهش در تعزیه استان کرمان» است باهدف شناسایی و ثبتِ ویژگیهای بومی ، اقلیمی ، قومی و منطقهای.
به همهی نهادها و سازمانهای دولتیِ عرصهی فرهنگ و هنر توصیه میکنم اگر هدفتان کمک به تعزیه است دست از حمایتِ آن بردارید و رهایش کنید که به اصلش برگردد. تعزیه یک آیین و هنر مردمی است؛ دولتیاش کردهاند و سود خود میبرند؛ بگذارید مردمی باشد.
در پایان تأکید میکنم تردیدی در صداقت و نیّتِ خیرِ گردانندگانِ سوگوارهها از ابتدا تاکنون ندارم و از طرفی، همهی مشکلات تعزیه کرمان را از چشم سوگوارهها نمیبینم؛ پرداختن به این موارد باشد در مجالی و فرصتی دیگر.
عباس افضلی ننیز