نگاهی به یک نمایش به کارگردانی صادق منشی و حمید رضا معصومی؛
آهسته با گل سرخ
کمتر هنرمند تاتری هست که رادی را نشناسد و این معلم بزرگوار را نستاید و سر تعظیم فرود نیاورد. دغدغهی رادی تئاتریست كه با مردم زمانه و همعصر خود رابطه تنگاتنگ داشته باشد. تئاتری كه ریشههایش در هویت است. بخش اساسی این هویت، فرهنگ و اجتماع و خانواده است . در هفته گذشته فرصتی فراهم شد تا باری دیگر به تماشای یکی از آثار رادی به نام «آهسته با گل سرخ» بنشینم و این بار نه با هادی مرزبان و گروه بازیگران حرفهای، بلکه با گروهی از دانشجویان بیادعا که انصافا توانستهاند صد دقیقه تماشاگر را در پلاتوی صنعتی کرمان با خود بکشانند و در یک تجربه شریک کنند. هر چند خود متن این کشش و جذابیت و موقعیتهای دراماتیک را داراست اما این بازیگرانند که به کلمات روح و جان میدهند. پایه و اساس یک تاتر خوب متن آن است متنی که بتواند جوابگوی نیازها و شرایط جامعه باشد از این لحاظ باید به تیم کارگردانی تبریک گفت که گام اول را صحیح برداشتند.
«آهسته با گل سرخ» داستان جلال برادر زاده عبد الحسین دیلمی است که رتبه اول کنکور معماری را کسب کرده و از رشت به تهران آمده اما با بسته بودن دانشگاه مواجه میشود. فضای حاکم بر نمایش ما را به زمان قبل از بهمن 57 میکشاند. جامعه در آستانه یک تحول اجتماعی است در بیرون از خانه عبدالحسین خان طغیان و آشوبست اما در خانه عبدالحسین خان ...! آنان در خانه کِز کردهاند و فقط برای خرید مایحتاج زندگی به کوچه و بازار میروند. در بیرون از خانه صدای تیر، آژیر ، نارنجک و ... به گوش میرسد اما عبدالحسین خان متزلزل فقط گوش میدهد. او اجازه نمیدهد با امنیت خانهاش بازی شود. او میپندارد که آشوب و انقلاب در بیرون از خانهاش است غافل از اینکه خیلی وقت است انقلاب در خانهاش نفوذ کرده و او خبر ندارد. جلال نماینده دانشجویان انقلابی است. او مجروحی که تیر خورده است را به خانه میآورد و به او کمک میکند. عبدالحسین خان مجروحِ غرق در خون را میبیند و جلال را از خانه اخراج میکند. فردا قرار است سینا به همراه ساناز خاک ایران را ترک کنند شمس الملوک به ساناز زنگ میزند و از او میخواهد که آخرین شب را با هم سپری کنند ساناز به علت برقراری حکومت نظامی قادر نیست به خانه خاله بیاد حتی تاکسی تلفنی هم اجتناب میکند ولی شمس الملوک میخواهد امشب جشن برپا شود به همین خاطر از سینا میخواهد که دنبال ساناز برود اما او مست است و نمیتواند. عبدالحسین خان نیز در این شرایط از خانه بیرون نمیرود. از جلال میخواهد و او اطاعت می کند و میرود. در راه برگشت مردم در خیابان مهگرفته میدوند جلال چتر را برسر ساناز گرفته و او را هدایت میکند در زیر باران سربازی به آنها ایست میدهد و تیر میزند. ساناز به زمین میافتد اما جلال عروس عبدالحسین خان را به خانه میرساند. سینا معتقد است که جلال بلاخره زهرش را بر زندگیاش ریخت. جلال ساناز را هل داده است و پای ساناز آسیب دیده است او با جلال گلاویز میشود جلال بر زمین میافتد سینا متوجه میشود که جلال تیر خورده و جلال غرق در خون آخرین صحبتش را رو به سینا میگوید: «این ... یادت باشه سینا.» و وقتی ساناز متوجه میشود که جلال شهید شده برمیآشوبد. بازیگر نقش ساناز خانم نغمه منعمی درخلق این لحظه بسیار خوب عمل می-کند با تمام وجود جیغ میکشد جیغی از اعماق جان . جیغی بدون صدا . این صحنه ما را به یاد ننه دلاور برشت و هلنه وایگل میاندارد. جلال در گودال سرخ خون خود همچون ماهی در خاک افتاده جان خود را نثار میکند تا به خانواده دیلمی فرهنگ ایثار و شهادت را بیاموزد. در این اجرا همه بازیگران در ارائه نقششان تلاش میکنند. در این بین بازیگر نقش عبدالحسین دیلمی باید تلاشی مضاعف داشته باشد چون این شخصیت به لحاظ فیزیک از بازیگر دور میباشد اما مصطفی اسدی در ارائه شخصیت موفق بوده است. امیر رضا محسنی نیز در ارائه شخصیت جلال موفق عمل کرده است. جلال مفهوم و نماد یک انقلابی است. انقلابی که مختص یک جغرافیای خاص نیست. جلال نشان داد که انقلابی بودن به ظاهر نیست به عمل و اندیشه است. سالانه میلیون ها تومان در نهادهای مختلف هزینه میشود تا تاتری با موضوعیت فرهنگ ایثار و شهادت ، انقلاب ، جنگ و دفاع مقدس و ... سفارش داده شود اما متاسفانه اکثر این متون بسیار ضعیف و شعاری نوشته میشوند و در مرحله ارائه نیز بسیار ضعیفتر اجرا میشوند. اما این گروه دانشجویی یکی از انقلابیترین اجراهای تاتر را در شرایط بد اقتصادی ارائه کرده است. در پایان از تیم اجرای نمایش آهسته با گل سرخ عوامل صحنه دکور گریم نور و ... تشکر میکنم. خدا قوت.
حمید نژادی