پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • گوناگون
  • شماره خبر: 950734
  • 7 مهر 1395
  • 12:10
  • امتیاز:5/4
  • امتیاز شما
«عاشورا» با هیچ حادثه‌ای قابل مقایسه نیست

«عاشورا» با هیچ حادثه‌ای قابل مقایسه نیست

اشاره: آنچه در ادامه می‌خوانید گزیده‌ای است از سخنرانی رهبر معظم انقلاب در دیدار با قشرهای مختلف مردم، که در تیرماه 1371 انجام شد.

موضوع عاشورا، یک موضوع تمام‌نشدنى و همیشگى است. چرا این حادثه، این‌قدر در تاریخ اسلام تأثیرات بزرگى گذاشته است؟ به نظر بنده، موضوع عاشورا از این جهت کمال اهمیت را دارد که فداکارى و ازخودگذشتگى‌اى که در این قضیه انجام گرفت، یک فداکارى استثنایى بود. از اوّل تاریخ اسلام تا امروز، جنگ‌ها و شهادت‌ها و گذشت‌ها، همیشه بوده است و ما هم در زمان خودمان، مردم زیادى را دیدیم که مجاهدت کردند و ازخودگذشتگى به خرج دادند و شرایط سختى را تحمّل کردند. این‌همه شهدا، این‌همه جانبازان، این‌همه اسراى ما، آزادگان ما، خانواده‌هایشان و بقیه‌ی کسانى که در سال‌هاى بعد از انقلاب یا اوان انقلاب فداکارى کردند، همه جلوِ چشم ما هستند. در گذشته هم حوادثى بوده است و در تاریخ آن‌ها را خوانده‌اید. اما، هیچ‌کدام از این حوادث، با حادثه‌ی عاشورا قابل مقایسه نیست؛ حتّى شهادت شهداى بدر و احد و زمان صدر اسلام. انسان تدبّر که مى‌کند، مى‌فهمد چرا از زبان چند نفر از ائمّه‌ی ما علیهم‌السّلام، نقل شده است که خطاب به سیدالشهدا علیه‌الصّلاه‌والسّلام فرموده‌اند: «لایوم کیومک یا اباعبداللَّه»؛ یعنى هیچ حادثه‌اى مثل حادثه‌ی تو و مثل روز تو نیست. چون عاشورا یک واقعه‌ی استثنایى بود. لُبّ و جوهر حادثه‌ی عاشورا این است که در دنیایى که همه‌جاى آن را ظلمت و فساد و ستم گرفته بود، حسین‌بن‌على علیه‌السّلام براى نجات اسلام قیام کرد و در این دنیاى بزرگ، هیچ‌کس به او کمک نکرد! حتّى دوستان آن بزرگوار، یعنى کسانى که هریک مى‌توانستند جمعیتى را به این میدان و به مبارزه با یزید بکشانند، هرکدام با عذرى، از میدان خارج شدند و گریختند! ابن‌عبّاس یک‌طور؛ عبداللَّه‌بن‌جعفر یک‌طور؛ عبداللَّه‌بن‌زبیر یک‌طور؛ بزرگان باقى‌مانده از صحابه و تابعین یک‌طور... شخصیت‌هاى معروف و نام‌ونشان‌دار و کسانى که مى‌توانستند تأثیرى بگذارند و میدان مبارزه را گرم کنند، هرکدام یک‌طور از میدان خارج شدند. این، در حالى بود که هنگام حرف زدن، همه از دفاع از اسلام مى‌گفتند. اما وقتى نوبت عمل رسید و دیدند که دستگاه یزید، دستگاه خشنى است، رحم نمى‌کند و تصمیم بر شدّت عمل دارد، هرکدام از گوشه‌اى فرار کردند و امام حسین علیه‌السّلام را در صحنه تنها گذاشتند. حتى براى این‌که کار خودشان را توجیه کنند، خدمت حسین‌بن‌على علیه‌السّلام آمدند و به آن بزرگوار اصرار کردند که: «آقا، شما هم قیام نکنید! به جنگ با یزید نروید!»
این، یک عبرت عجیب در تاریخ است. آن‌جا که بزرگان مى‌ترسند، آن‌جا که دشمن چهره‌ی بسیار خشنى را از خود نشان مى‌دهد، آن‌جا که همه احساس مى‌کنند اگر وارد میدان شوند میدان غریبانه‌اى آنها را در خود خواهد گرفت؛ آن‌جاست که جوهرها و باطن افراد شناخته مى‌شود. در تمام دنیاى اسلامى آن‌روز -که دنیاى بزرگى بود و کشورهاى اسلامى زیادى که امروز مستقل و جدا هستند، آن‌روز یک کشور بودند- با جمعیت بسیار زیاد، کسى که این تصمیم، عزم و جرأت را داشت که در مقابل دشمن بایستد، حسین‌بن‌على علیه‌السّلام بود. بدیهى بود که وقتى مثل امام‌حسینى حرکت و قیام کند، عدّه‌اى از مردم هم دور او را خواهند گرفت و گرفتند. اگرچه آن‌ها هم، وقتى معلوم شد که کار چه‌قدر سخت است و چه‌قدر شدت عمل وجود دارد، یکى‌یکى از دور آن حضرت پراکنده شدند، و از هزار و اندى آدمى که با امام حسین علیه‌السّلام، از مکه به راه افتاده، یا در بین راه به حضرت پیوسته بودند، در شب عاشورا تعداد اندکى ماندند.
این، مظلومیت است. این مظلومیت، به معناى کوچکى و ذلّت نیست. امام حسین علیه‌السّلام، عظیم‌ترین مبارز و مجاهد تاریخ اسلام است؛ چون او در چنین میدانى ایستاد و نترسید و مجاهدت کرد. اما این انسان بزرگ، به قدر عظمتش، مظلومیت دارد. همان‌قدر که بزرگ است، همان‌قدر هم مظلوم است؛ و با غربت هم به شهادت رسید. فرق است بین آن سرباز فداکار و انسان پرشورى که به میدان نبرد مى‌رود؛ مردم به نام او شعار مى‌دهند و از او تمجید مى‌کنند؛ میدان اطراف او را انسان‌هاى پرشورى مثل خود او گرفته‌اند؛ مى‌داند که اگر مجروح یا شهید شود، مردم با او چگونه با شور برخورد خواهند کرد، و آن انسانى که در چنان غربتى، در چنان ظلمتى، تنها، بدون یاور، بدون هیچ‌گونه امید کمکى از طرف مردم، با وسعت تبلیغات دشمن، مى‌ایستد و مبارزه مى‌کند و تن به قضاى الهى مى‌سپارد و آماده‌ی کشته شدن در راه خدا مى‌شود. عظمت شهداى کربلا به این است! یعنى براى احساس تکلیف، که همان جهاد در راه خدا و دین بود، از عظمت دشمن نترسیدند؛ از تنهایى خود، احساس وحشت نکردند؛ کم بودن عدّه خود را مجوزّى براى گریختن از مقابل دشمن قرار ندادند. این است که یک آدم را، یک رهبر را، یک ملت را عظمت مى‌بخشد: نترسیدن از عظمت پوشالى دشمن.
سیدالشهدا علیه‌الصّلاه‌والسّلام، مى‌دانست که بعد از شهادت او، دشمن تمام فضاى جامعه و دنیاى آن‌روز را از تبلیغات بر ضدّ او پر خواهد کرد. امام حسین علیه‌السّلام، کسى نبود که زمان و دشمن را نشناسد. مى‌دانست دشمن چه خباثت‌هایى خواهد کرد. در عین حال، این ایمان و امید را داشت که همین حرکت مظلومانه و غریبانه‌ی او، بالأخره دشمن را هم در کوتاه‌مدت و هم در بلندمدت شکست خواهد داد؛ و همین‌طور هم شد. خطاست اگر کسى خیال کند که امام حسین علیه‌السّلام، شکست خورد. کشته شدن، شکست خوردن نیست. در جبهه‌ی جنگ آن‌کس که کشته مى‌شود شکست نخورده است؛ آن‌کس که به هدف خود نمى‌رسد شکست خورده است. هدف دشمنان امام حسین علیه‌السّلام، این بود که اسلام و یادگارهاى نبوّت را از زمین براندازند. این‌ها شکست خوردند. چون این‌طور نشد. هدف امام حسین علیه‌السّلام این بود که در برنامه‌ی یکپارچه‌ی دشمنان اسلام، که همه‌جا را به رنگ دل‌خواه خودشان درآورده بودند یا قصد داشتند درآوردند، رخنه ایجاد شود؛ اسلام و نداى مظلومیت و حقانیّت آن در همه‌جا سر داده شود و بالأخره دشمن اسلام، مغلوب شود؛ و این، شد. هم در کوتاه‌مدت امام حسین علیه‌السّلام پیروز شد و هم در بلندمدت. در کوتاه‌مدت به این ترتیب که خودِ این قیام و شهادت مظلومانه و اسارت خاندان آن بزرگوار، نظام حکومت بنى‌امیّه را متزلزل کرد. بعد از همین حادثه بود که در دنیاى اسلام -در مدینه و در مکه- پى‌درپى حوادثى پیش آمد و بالأخره منجر به نابودى سلسله‌ی آل‌ابى‌سفیان شد. به فاصله‌ی سه، چهار سال، سلسله‌ی آل‌ابى‌سفیان به‌کلّى برافتاد و از بین رفت. چه کسى خیال مى‌کرد این دشمنى که امام حسین علیه‌السّلام را مظلومانه در کربلا به شهادت رسانده بود، آن‌طور مغلوب انعکاس فریاد آن امام شود؛ آن‌هم در سه یا چهار سال؟! در درازمدت هم امام حسین علیه‌السّلام پیروز شد. شما به تاریخ اسلام نگاه کنید و ببینید چه‌قدر دین در دنیا رشد کرد؛ چه‌قدر اسلام ریشه‌دار شد؛ چگونه ملت‌هاى اسلامى پدیدار شدند و رشد کردند؛ علوم اسلامى پیش‌رفت کرد، فقه اسلامى پیش‌رفت کرد و بالأخره بعد از گذشت قرن‌ها، امروز، پرچم اسلام بر فراز بلندترین بام‌هاى دنیا، در اهتزاز است. آیا یزید و خانواده‌ی یزید به این‌که اسلام این‌طور، روزبه‌روز رشد کند راضى بودند؟ آن‌ها مى‌خواستند ریشه‌ی اسلام را بکَنند؛ مى‌خواستند از قرآن و پیغمبر اسلام، اسمى باقى نگذارند. اما مى‌بینیم که درست به‌عکس شد. پس، آن مبارز و مجاهد فى‌سبیل‌اللَّه که آن‌طور مظلومانه در مقابل دنیا ایستاد و خونش ریخته شد و خاندانش به اسارت رفتند، از همه‌جهت، بر دشمن خود پیروز شد. این، براى ملت‌ها یک درس است. لذاست که از رهبران بزرگ دنیاى معاصر -حتى آن‌هایى که مسلمان هم نیستند- نقل مى‌کنند که گفته‌اند: «ما راه مبارزه را، از حسین‌بن‌على علیه‌السّلام یاد گرفتیم.» انقلاب خودِ ما هم یکى از همین مثال‌هاست.
منبع: www.leader.ir

0